جدول جو
جدول جو

معنی کر ون - جستجوی لغت در جدول جو

کر ون
کارگری که خوشه های درو شده را جمع آوری و دسته کند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کریون
تصویر کریون
گل گندم، گیاهی با ساقه های بلند، شاخه های بسیار، برگ های باریک، گل های سرمه ای رنگ و ریشۀ دراز، ستبر و سرخ رنگ که بیشتر در جاهای آفتابی، کوه ها، تل ها و کشتزارهای گندم می روید و میوۀ آن دارای اثر مسهلی است، قنطوریون
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کَ زَ)
دهی است نزدیک اسکندریه. (منتهی الارب) ، نهری است در مصر منشعب از نیل. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دوایی است بسیار تلخ و آن را قنطوریون دقیق خوانند. زهر مجموع گزندگان را نافع است. (آنندراج) (برهان). گیاهی دوایی که قنطوریون گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قنطوریون شود
لغت نامه دهخدا
(کُرْ وَ)
کرن. (برهان) (ناظم الاطباء). کرند. کرنده. کرنگ. (فرهنگ فارسی معین). اسبی را گویند که رنگ او مابین زرد و بور باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به کرن، کرند، کرنده و کرنگ شود
لغت نامه دهخدا
(کَرْ وَ)
نام یکی از بلوکات اصفهان. (منتهی الارب). از بلوکات اسپاهان حد شمالی برخوار و دهق، شرقی نجف آباد، جنوبی لنجان و فریدن و غربی فریدن است، 95 قریه و در حدود 19352 تن جمعیت دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کریون
تصویر کریون
((کَ))
قنطوریون، دارویی است تلخ، مفید برای زهر گزندگان
فرهنگ فارسی معین
جمع آوری و دسته کردن خوشه های درو شده
فرهنگ گویش مازندرانی
دربان
فرهنگ گویش مازندرانی
سربند، پارچه یا شالی که به دور سر پیچند
فرهنگ گویش مازندرانی
بوته ی نی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرغان
فرهنگ گویش مازندرانی
تنگ پارچه ای که با آن نوزاد را به گهواره بندند، تنگ اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حوزه ی کارمزد در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی